loading...
سایت شخصی حاج علی سبزی
مد رسه علیزاده


حاج علی سبزی بازدید : 1 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

نادر پسر پوستین دوزی از قبیله افشار بود و در سال 1100 هجری در نزدیکی شهر درگز بدنیا آمد.هفده ساله بود که با مادرش به دست ازبکان گرفتار شد و پس از آنکه مادر او در اسیری مرد نادر به خراسان گریخت.

دراین هنگام افغانان بر ایران چیره شده بودند و ملک محمود سیستانی که خود را از بازماندگان صفاریان می شمرد در خراسان سر به شورش برداشته بود. نادر به خدمت او درآمد و دلیری ها کرد تا آنجا که به سرداری سپاه او رسید. اما پس از چندی میان او و ملک محمود برهم خورد و نادر در خراسان به سرکشی پرداخت

حاج علی سبزی بازدید : 8 سه شنبه 08 بهمن 1392 نظرات (0)

ذربايجان بهشت عدن  مهد تمدن بشری

آذربايجان، اين سرزمين پرگهر، عظيم ترين گنجينه تاريخ و تمدن بشري را در خود دارد. چنانچه بسياري از محققان و مورخان، تاريخ آغاز تمدن بشري را در اين منطقه مي دانند و با دلايل محكم و مستدل علمي، عقيده دارند كه نخستين نشانه هاي زندگي اجتماعي در اين منطقه يافت شده است. البته چندان دور از واقعيت هم نيست كه مدنيت و مظاهر آن از آذربايجان آغاز شده باشد چرا كه فقط يك نمونه از تاريخ اين سرزمين در تپه هاي باستاني اش كافيست تا ثابت كند كه آذربايجان پايه گذار فرهنگ قومي در جهان است

 

\"\"

 

اين گزارش، نه بر تپه هاي باستاني نظر دارد و نه بر نخستين آثار ساخت بشر، بلكه بسيار ديرتر و ديرينه تر از آن، تاريخ تمدن بشر را در آذربايجان به تصوير مي كشد و برخلاف عقيده برخي كه معتقدند محل زندگي آدم سرزمين هند يا آفريقا است، محل هبوط آدم را آذربايجان ناميده است.

\"\"

 

پروفسور ديويد رول، باستان شناس معروف، معتقد است، آدم و حوا براي نخستين بار در آذربايجان فرود آمده اند، جايي به نام «بهشت عدن» در قلب آذربايجان يعني تبريز.

 

منظور از باغ عدن(بهشت پنهان) چيست؟

باغ عدن به ناحيه اي گفته مي شود كه آدم و حوا از بهشت به آنجا هبوط كرده اند.يعني ناحيه خاستگاه تمدن و تاريخ يعني محل زندگي اولين انسان متفكر و متمدن يعني ناحيه اي كه تاريخ انسان از آنجا شروع مي شود

 

چطور مي توان اين ناحيه را پيدا كرد؟

در كتاب هاي آسماني نشانه هايي از  اين ناحيه آمده است .يكي از كتاب هاي آسماني كه نشانه هاي زيادي در اين موضوع داده است كتاب تورات است.دانشمندان زيادي كوشيده اند تا از روي اين نشانه ها اين ناحيه از كره زمين را پيدا كنند

 

آيا نشانه هايي كه براي باغ عدن بيان شده از نظر علمي صحيح اند؟

بله.دانشمندان با تلاش و تحقيق فراوان  توانستند نشانه هايي كه در تورات بيان شده را با حقايق علمي و تاريخي تطابق بدهند.

 

آيا اين ناحيه كشف شده است؟

بله.آخرين دانشمندي كه روي مبحث باغ عدن كار كرده و سرانجام آن را يافته است \"پروفسور ديويد رول\" مي باشد.اين دانشمند با استفاده از يافته هاي دانشمدان قبلي و  يافته هاي خود  اين ناحيه را شناسايي كرد و با چاپ مقاله اي به نام  \"من در باغ عدن بودم \" جنجال زيادي در جهان به پا كرد.

 

 

بهشت عدن كجاست؟

طبق يافته هاي دانشمندان اين ناحيه همان آذربايجان است.محل دقيق بهشت عدن در قلب آذربايجان يعني تبريز است.

 

مختصري از نشانه هايي كه در تورات درباره بهشت عدن آمده است:

آیات 10تا 14 فصل دوم عهد عتیق را بخوانید در آنجا میگوید که عدن سرچشمه چهار رودخانه را در خود دارد \"فرات\" و \"هیدکل\"(که همان تیگریس به زبان عبری است) و نیز \" گیهون\" و \" پیشون\" در مورد دو رود اولیه بحث فراوان است اما دیوید رول بر این عقیده است که هویت وافعی گیهون و پیشون توسط رجینالد واکر روشن شده است واکر یافته های خود را در خبر نامه کلوب تاریخ باستان و قرون وسطی منتشر کرد . در ادامه پیتر مارتین گزارش گر ساندی تایمز که همراه رول بود مینویسد: اجازه بدهید یافته های واکر را بررسی کنیم درست در شمال شرقی جای من و رول به عدن مورد نظر خود وارد شدیم رودی به نام آراز(ارس) در گذر است این رود قبل از استیلای اعراب بر ایران در قرن هشتم میلادی نيز \"caihun\"نامیده میشد که معادل\"cihon\" گیهون عبری است در پی تحقیقات خود رول با شگفتی دریافت که در قاموس انجیلی این رود \"cihon-araz\" ثبت شده است اما در مورد چهارمین رودی که در عهد عتیق از آن نام برده شده یعنی \"pishon\"واکر در این معتقد است که این رود همان \"اوزن\"uizun است که در زبان عبری به پیشون تبدیل شده یعنی u به p و zبه shمبدل گشته است واکر در یکی از نقشه ها یش به کشف دیگری نایل آمد روستایی به نام \" نقدی\" \"nagdi\" آیا نام این روستا میتواند اثری از سرزمین نود nodجایی که قابیل پس از کشتن هابیل به آنجا تبعید شد باشد جایگاه روستای نقدی با روایت کتاب عهد عتیق کاملا هم خوانی دارددر سرزمین نود  در شرق عدن قرار دارد.

 

\"\"

 

 

بخشي از مقاله \"من در بهشت عدن بودم\" به نوشته \"پروفسور ديويد رول\" :

 وقتی پرفسور رول به همراه پیتر مارتین برای اولین بار وارد شهر تبریز رول به مارتین گفت: آنجا را نگاه کنید کوه ماورای شهر قرمز رنگ(عينالي داغي) است و در نور خورشید بازتابی سرخ گون دارد رول گفت: ببینید کوه از خاک سرخ است کلمه\" آدم\" در زبان عبری یعنی \"مرد خاک سرخ\" هر اسطوره و افسانه ای باید ماده خام خود را داشته باشد به نظر او آثار سفالین به دست امده نشان میدهد که سلاله آدم از باغ عدن (منطقه تبریز_اسکو)به سوی جنوب مهاجرت کرده اند. به هر حال مطالب بالا نشان از تمدن دیرینه تبریز و اطراف آن دارد تا جائیکه تاریخ پیدایش این شهر را  در تحقیقات پرفسور رول به زمان حضرت آدم میرسد . گفتنی است که سرزمین تاریخی و طبیعت زیبای تبریز و اطراف آن قرنها پیش مورد توجه شعرا و جهانگردان بوده است به نظر جکسن این ناحیه یعنی آذربایجان یکی از حاصلخیزترین نواحی سراسر ایران و در خور  لقب \" بهشت ایران\" است در واقع تمام این ناحیه سزاوار ستایش است  که اوستا درباره ناحیه بزرگ ائیریانه وئجه (ایران ویج)یا آذربایجان کرده است .آنجا که از این مرز و بوم به عنوان نخستین و بهترین جایی که اورمزد آفرید یاد کرده است.

 

منبع:روزنامه همشهري

 

http://www.hamshahrionline.ir

پروفسور «رول» حضرت نوح(ع) را در منابع مختلف پيدا مي كند. تاريخي بر سيل بزرگ (توفان نوح) مي گذارد. مسير سفر نوح را تعقيب مي كندبه رشته كوه هاي زاگرس مي رسد و از دشت سومر سر در مي آورد.

 

او معتقد است كه سلاله آدم از شمال، كم كم به سوي جنوب آمدند. همين مسير را طي كردند و همچنين براساس تحقيقات اين پروفسور، نخستين پستچي تاريخ نيز همين مسير را پيموده است.

صرف نظر از اعتقادات مذهبي ما كه براي حضرت آدم و حوا(ع) به تعبير قرآن حكايت ديگري داريم اما در يافته هاي اين پروفسور اگرچه بر آدم و حوا(ع) اشاره شده اما ظاهراً مراد از آدم، انساني است كه براي نخستين بار زندگي اجتماعي را آغاز كرده است.

اين گزارش را پيتر مارتين، گزارشگر نشريه معروف ساندي تايمز(Sunday Times) نگاشته است. علاوه بر اين گزارشگر، يك مترجم ايراني نيز، پروفسور رول را همراهي كرده است.

ديويد رول، باستان شناس معروف مدعي است كه بهشت عدن واقعي را در آذربايجان يافته است.

پيتر مارتين، گزارشگر مجله ساندي تايمز، ديويد رول را همراهي كرده و بخشي از ايران را با وي گشته است تا ردپاي آدم را در آن بجويد:

پس از ۷۰۰ مايل رانندگي از اهواز در جنوب غربي ايران، از انتهاي شمالي رشته كوه هاي

زاگرس بيرون آمده به استان آذربايجان و دشت مياندوآب رسيده ايم. دشت، يكپارچه زيبايي است.

كلامي جز تحسين بر زبان بيننده جاري نمي شود، فقط مي توانم بگويم: بهشتي بر روي زمين. پاي تپه ها هر از گاه چادرهايي سياه، نقطه هايي مدادين بر بوم سبز، خودنمايي مي كنند. بهشتي بزرگ بر روي زمين: باغ هاي محصور در چپ و راست و انبوهي از شكوفه هاي رنگارنگ حاوي ميوه هاي گوناگون. ما به منطقه «باغ عدن» وارد شده ايم، جايي كه كتاب مقدس در مورد باغ هاي سرشار از ميوه در هر سوي آن سخن مي راند، اكنون عدن پيرامون ماست. از كنار رشته كوه هاي كوچك مي گذريم و درست روبه روي آن، پاي كوهستاني دور دست، شهر تبريز در هاله اي از دود، تن به روز سپرده است.

پروفسور رول گفت: «به شما گفته ام كه اينجا محل هبوط آدم و حوا است، «بهشت عدن». هر شهر كوچكي در اين اطراف حداقل يك ديوار بزرگ دارد، كه روي آن منظره اي با شكوه نقاشي شده است؛ يك كوه از كوه هاي خدا كه آبشاري از دل آن بيرون مي ريزد و باغ هاي پرشكوه و مرغزاران سبز پايين آن را سيراب مي كند. شش هزار سال پيش تمثالي مشابه، بر ديوار خانه «انكي» از خدايان سومر و همطراز «يهوه»، خداي عهد عتيق، به چشم مي خورد. در آن زمان اين منطقه به دو نام شناخته مي شد: «آراتا» و «ادين». اما آيا واقعاً عدن مورد نظر كتاب مقدس، همين جاست؟ آيات ۱۰ تا ۱۴ فصل دوم عهد عتيق مي گويد؛ عدن سرچشمه چهار رودخانه را در خود دارد: فرات و هيدكل و جيحون و پيشون.

در مورد دو رود اوليه بحث فراوان است اما پروفسور رول مي گويد: «در اين مكان رودي به نام آراز(ارس) در گذر است. اين رود قبل از استيلاي اعراب بر ايران در قرن هشتم ميلادي، گيهون (جيحون) ناميده مي شد و در قاموس هاي انجيلي اين رود، گيهون- آراز ثبت شده است. چهارمين رودي كه در عهد عتيق از آن نام برده مي شود، رود پيشون است كه دانشمندان معتقدند اين رود همان رود اوزن است.

از سويي در روايت ديگري از عهد عتيق آمده است: «در سرزمين نود، كه شرق عدن است…» در اين منطقه روستايي به نام نقدي وجود دارد. نام اين روستا مي تواند اثري از سرزمين نود (Nod) باشد. جايي كه قابيل پس از كشتن هابيل، به آن جا تبعيد شد.

پروفسور رول، محتمل ترين مكان عدن واقعي را همين منطقه مي داند. كار مهم ديگر پروفسور رول، كنار هم گذاشتن و ايجاد توالي بر دريافت هاي مختلف و ساختن داستاني باشكوه از آن است. او نوح را در منابع مختلف پيدا مي كند، تاريخي بر سيل بزرگ (توفان نوح) مي گذارد و جايي را كه كشتي نوح به خشكي نشسته مي يابد؛ نه، كشتي در كوه آرارات ننشست. پس از آن، مسير سفر نوح را تعقيب مي كند، به رشته كوه هاي زاگرس مي رسد و از دشت سومر سر در مي آورد. سومري ها كه اوج دورانشان هزاره هاي چهارم و سوم قبل از ميلاد بود، مردمي شگفت انگيز بودند: نويسنده، مخترع چرخ، مصنوعات فلزي و دريانوردي. رول معتقد است كه اين مردم براي نخستين بار معاهده تجارت دريايي را با شمال آفريقا منعقد كردند ، به مصر رفتند و نخستين فراعنه مصر شدند.

***

اهواز نقطه شروع سفر ما به عدن، شهري نفتي در جنوب رشته كوه هاي زاگرس است. شب قبل از عزيمت، پروفسور رول، منطق گزينش مسير را بيان كرد.

سفر به صورت زميني و از طريق دشت سومر در جنوب زاگرس آغاز شد؛ يعني در جهت عكس همان مسيري كه سلاله آدم حركت كرده بودند.

پروفسور رول گفت: «اينجا، چنان كه كتاب مقدس مي گويد؛ جايي است كه سلاله آدم پس از توفان نوح و سيل بزرگ در آن ساكن شدند. آثار سفالين به دست آمده، گواه خوبي بر آن مهاجرت فرهنگي رو به جنوب است.

قديمي ترين سفالينه، مربوط به هزاره هفتم پيش از ميلاد، از شمال زاگرس به دست آمده است. نسل بعدي سفالينه ها، از هزاره ششم، به سمت پايين تر و درون زاگرس سير مي كند. حدود ۲۰۰۰ سال بعد، نخستين سفالينه جديد در اوروك، دومين شهر روي زمين، پيدا شد. از آن به بعد ساختن ظروف سفالين با استفاده از چرخ كوزه گري و با سرعت زياد انجام مي شد و البته جنس آن از ظرف هزاره هفتم به مراتب نامرغوب تر بود

از جنوب زاگرس، سفر ما در مسير عكس سفر سلاله آدم، از سومر به درون كوه هاي زاگرس، به سوي اولين مكان بشري يعني عدن ادامه مي يافت. در طول مسير با آثار مذهبي و باستاني فراوان و اعتقادات و باورهايي كه گاه با كتاب مقدس شباهت داشت بر مي خورديم، از جمله داستان پيدايش آدم.

ساعت ۷ صبح بود كه از اهواز به راه افتاديم و در نور خورشيد بامدادي، به درون منطقه كسل كننده نفتي رانديم كه هر گوشه آن آتشي دود آلود از چاهي برمي خاست. ما اكنون مسير را به سوي عدن طي مي كرديم كه در زماني دور، يك مأمور ويژه سلطنتي آن را طي كرده بود. رول اين مأمور را چنين توصيف كرد: «نخستين پيك (پستچي) جهان كه نخستين مكتوب سلطنتي را حمل مي كرد

نخستين توقفگاه ما زيگورات چغازنبيل بود، تپه اي ساخت دست بشر، در جايي كه سابقاً عيلام نام داشت و در شمال سومر، واقع شده بود.توقف بعدي شهر باستاني سوسا (شوش، هزاره سوم پيش از ميلاد) و معبد دانيال نبي(ع)، مردي از كنام شيران، بود. سوسا توسط ژاك دومورگان، مصرشناس فرانسوي، كشف شد.

پروفسور رول گفت: «اين يكي از مهم ترين آثار باستاني برآمده از دل زمين در سطح جهان است. پس از گسترش اسلام در ايران در قرن هشتم ميلادي بسياري از مكان هاي خارجي به نام هاي عهد عتيق نام گذاري شد، نام هايي كه در قرآن نيز وجود دارد.» مسير خود را در دامنه هاي زاگرس ادامه داديم و به سرزمين عهد عتيق وارد شديم. دهكده هاي زيبا با خانه هاي سنگي و خشتي، تپه هاي شخم خورده و مزارع گسترده. اينجا سرزميني است كه گنجي عظيم در دل دارد، گنج تاريخ ،بعضي از روستاها بر سينه تپه ساخته شده اند، تاريخ آنها زير تپه ها مدفون است.

آدم كه بود؟ رول چنين مي انديشد: «آدم نمادي است از كهن ترين  نياي آدمي، اولين انسان تاريخي، سردودمان بشر، رهبري معنوي و سياسي. من فكر مي كنم او نماينده اولين مردم ساكن بر زمين نيز هست، انسان هاي شكارچي كه پس از انقلاب پارينه سنگي آموختند حيوانات را رام كنند و در زمين، محصول بكارند.» اما شما مي توانيد اين شخصيت هاي بنيانگذار را با نام هاي ديگري در قصه هاي باستاني ملل و اديان مختلف ببينيد. حوا در سفر پيدايش به عنوان مادر همه زندگان توصيف شده، همين توصيف براي نين هورساگ، بانوي كوهستان هاي سومري ها نيز به كار رفته است. از افسانه هاي سومري چنين استنباط مي شود كه انكي از درخت ممنوعه خورد و نين هورساگ او را به خاطر اين كار نفرين كرد. انكي در آستانه نابودي قرار مي گيرد، دنده هايش به دردي سخت دچار مي آيد، اما نين هورساگ به رحم مي آيد و الهه اي به نام نين تي را براي شفاي او مي آفريند.

نين تي يعني بانوي دنده، معني ديگري هم دارد و آن بانوي زندگي است. اين يك تجنيس سومري است. اما سفر پيدايش، معني نخست را بر مي گزيند، بنابراين آفرينش حوا را از دنده هاي آدم مطرح مي كند.

منبع: نشريه Sunday Times / برگردان: حميد ذاكري

به آذربايجان وارد شديم. عصر هنگام به تخت سليمان رسيديم. كوه طبيعي ديگري با درياچه اي شگرف، بر بالاي آن و جويباري جاري در پايين، سرچشمه زرينه رود. اين محل، زيارتگاهي غيررسمي و تفرجگاهي براي خانواده هاست.

وقتي كنار درياچه ايستاديم، خورشيد، افق را لمس كرد. زماني بعد، افق به رنگ برنز درآمد و ناگهان سياه شد. شب بود كه به سوي تكاب مي رانديم. فردا در عدن بوديم.

صبح روز بعد به دشت مياندوآب رسيديم، جايي كه پيك باستاني ما نيز از آن گذشته بود؛ مقصد او شهر «آراتا» بود. شهري كه هرگز پيدا نشده است و بدين ترتيب ما به جايي كه گمان مي رود قلب عدن باشد وارد شديم، سپس از ميان درياچه اروميه در سمت چپ و كوه سهند در سمت راستمان گذشتيم؛ دريايي از رنگ و زيبايي، و تبريز پيش رويمان بود.

اين سومين باري بود كه پروفسور رول به تبريز مي آمد اما پيش از اين هيچ گاه در چنين تابستان روشن و گرمي در اين شهر نديده بود. او گفت: «آنجا را نگاه كنيد. كوه ماوراي شهر، بي شباهت به همه رشته كوه هاي زاگرس كه در طول مسير ديده بوديم، قرمز رنگ است و در نور خورشيد بازتابي سرخ گون دارد. رول گفت: «ببينيد، كوه از خاك سرخ است. كلمه آدم در زبان عبري يعني مرد خاك سرخ. هر اسطوره و افسانه اي بايد ماده خام خود را داشته باشد

روز بعد به سوي باغ معهود در شرق عدن به راه افتاديم. ده مايل خارج از تبريز، يك بار ديگر در سرزمين عهد عتيق هستيم، اما نه در سرزميني سنگي و سخت. اينجا تا چشم كار مي كند زمين هاي صاف با خاك سياه و مرتع هاي بزرگ است كه گوسفندان در آن مي چرند و نيز روستاهايي با خانه هايي از خشت خام و باغ ها.

در كتاب مقدس از كوش نام برده شده كه رود گيهون از سرتاسر آن مي گذرد. اين مكان را كوشه داغ مي گويند.

كوه سهند درياچه كوچكي را در قله خود دارد. آب آن از درون يك دودكش آتشفشان قديمي به بيرون مي جوشد، جويباري از قله پايين مي آيد و از باغ عدن مي گذرد و به درياچه اروميه مي ريزد.

وقتي به كوه سهند نزديك مي شويد به شهر كوچكي به نام «اسكو» مي ر سيد. پروفسور رول گفت: «اگر شما يك قبيله شكارچي جمع كننده بوديد (اشاره دارد به انسان هاي نخستين) و تمام منطقه را براي پيدا كردن جاي مناسب براي زندگي گشته بوديد، سرانجام همين جا ساكن نمي شديد؟ نعمات خداوندي در اينجا از حد بيرون است

 

سرانجام پس از گذر از همه اين سرزمين باشكوه، رول سؤالي را كه من در انتظارش بودم از من نپرسيد. اما اگر مي پرسيد پاسخ من اين بود: «آري باور دارم كه اينجا باغ عدن است و زماني كه به سرزمين خويش برگردم، با صداي بلند خواهم گفت: «آي مردم: من در باغ عدن بوده ام

حاج علی سبزی بازدید : 12 سه شنبه 08 بهمن 1392 نظرات (0)

 خواجه تاجدار

آقا محمد خان قاجار از سال 1193تا1211 هجری قمری یعنی نزدیک به 18 سال پادشاه ایران بود. او پایه گذار سلسله قاجاریه بود. وی در چهار سالگی به وسیله علیقلی خان ملقب به عادلشاه  برادرزاده نادر شاه و به سبب دشمنی که  با پدرش داشت اخته شد.

به گزارش بانکی دات آی آر  آقا محمد خان در جنگاوری توانا بود اما بیشتر شهرتش در تاریخ  را به خاطر ظلم ,ستم ,بی رحمی ,سنگدلی و جنایاتش به دست آورده است.شیوه کشتن آخرین شاه زند و قتل عام مردم کرمان و جنایات و غارت هایی که در گرجستان انجام داد از جمله اقداماتی است که از او به یاد گار مانده گرچه بسیاری در طول تاریخ به کفایتش گواهی داده اند.

 

آقا محمد خان وقتی فهمید که کریم خان زند در حال مرگ است از شیراز و به همراه عده ای از ایل قاجار و افرادی دیگر به سرعت به تهران رفت . او بعد از غلبه به برادرانش که مخالف سلطنت او بودند به کرمان رفت و پس از نابینا کردن لطفعی خان  آخرین پادشاه زند و کشتن او اعلام پادشاهی نمود.

وي شب هنگام 21 شهر ذي الحجه 1211 ه.ق برابر 1797 ميلادي توسط 3 نفر از همراهان نزديك خود  در پناه آباد قره باغ ( شوشه ) كشته مي شود ، جسد وي هم اكنون در نجف اشرف مدفون است .

با مرگ آقا محمد خان ولیعهدش فتحعلی شاه به سلطنت رسید.

درباره اصل و نسب قاجارها اطلاعات درستی در دست نیست . اما اینطور که بر می آید آنها از نژاد ترک بودند.قاجارها ازترکان غربی بودندآنها ازدوره صفویه در تاریخ ایران پیدا شدند.وآن مطالبی که آنها را به مغولان منتسب می کند نامعتبر می باشد.

سلطنت قاجار به عنوان یکی از تاریک ترین دوران  ایران و مقطعی از تاریخ که دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای در آن امضاشد در طول تاریخ این سرزمین به ثبت رسیده است.علاوه بر این در این دوران امتیاز های بزرگی  به کشور های بیگانه داده شده ولی بدور از همه این ها ،امنیت در کشور حاکم نبوده نه تنها امنیت بلکه نبود عدم وجود نظم و قانون زندگی مردم را سخت می آزرد به طوری که کسی جرات بیرون آمدن در شب را نداشته و حتی برای رفتن از تهران به مشهد می بایست ابتدا به روسیه رفت و سپس از آنجا به مشهد رفت.

حتی اداره ‍ژاندارمری به دست سوئدی ها بوده و عدالتی وجود نداشته. پشتوانه ای برای سرمایه کشور وجود نداشته تا جایی که انگلیسی ها حق چاپ پول را داشتند.برخی کارشناسان دلیل توجه بیش از حد قاجار به فرنگ را نداشتن پایگاه مردمی این سلسله دانسته و معتقدند آنها به دلیل ترس از شورش های داخلی به بیگانگان پناهنده شدند.

خان زند در مقابل خواجه تاجدار

 

لطفعلیخان زند پس از درگیری هایی که با کسانی داشت که قصد دستگیری او را داشتند و با وجودی که تنها بود در مقابل ده ها نفر مقاومت کرد تا طوری که بر اثر ضربات متعدد شمشیر و گرز ناتوان شد و توانستند او را دستگیر کنند. لطفعلی از شدت ضعف به حال اغما رفت و محمد ولی خان ترسید که اسیر بمیرد و به کرمان و نزد خواجه تاجدار نرسد لذا یک روز در ماهان توقف کرد شدت وضع خان زند به قدری بود که محمد ولی خان دانست که اگر پالهنگ و زنجیر بر دست و گردن و پاهایش بیندازند خواهد مرد در ماهان برای او تخت روان تهیه کردند و با این وسیله او را به کرمان رسانیدند ولی باز وضع او طوری بود که با وجود غل و زنجیر درست نمی توانست راه برود ولو اینکه بدون غل و زنجیر هم نمی توانست راه برود محمد ولی خان زیر بغل او را گرفت و وارد اردوی آقا محمدخان شدند آقا محمدخان در سربازخانه غربی به سر می برد و محمد ولی خان پس از گذراندن لطفعلی از سربازخانه او را به جایی رساند که خواجه تاجدار نمایان شد در آنجا به لطفعلیخان گفت:بخاک بیفت و سجده کن.   لطفعلیخان پاسخ داد: من تنها در مقابل خداوند سجده می کنم.  محمد ولی خان بر سرش زد و گفت: به تو می گویم سجده کن. لطفعلی گفت:اگر من دست در بند نداشتم تو جرئت نداشتی بر سرم بزنی و بتو گفتم که من فقط در برابر خداوند سجده می کنم.  اما محمد ولی خان سرش را به زور به خاک مالید. صدای آقا محمد خان به واسطه خواجه بودن زیر(زنانه) بود که البته به آن می پردازم او برای این خدمه و امیران خویش را با سنج صدا می کرد و هرگز بانگ نمی زد ولی وقتی دشمن را در مقابل خویش دید بانگ زد: ای لطفعلی می بینم که هنوز نخوت داری و غرور تو از بین نرفته ولی من هم اکنون کاری می کنم که تو نتوانی سر بلند کنی. آنگاه خواجه دانشمند و متدین که تا اواخر عمرش حتی یکبار هم نمازش قضا نشده بود دستور داد عده ای از اصطبل بیایند مورخین به دلیل ننگینی فوق العاده زیاد این عمل در هیچ یک از تواریخ به طور صریح از آن سخن نگفتند فقط اشاره کردند که عمل ننگینی انجام شد ولی من متوجه شدم این عمل ننگین تجاوز به لطفعلیخان بوده است!!! حال لطفعلیخان که از زخم دو شانه خویش رنج می برد و به شدت بی حال بود زیر این عمل ننگین و بدون توجیح چه زجری را متحمل شده است پس از این عمل وی را در اصطبل انداختند بدون اینکه پالنگ و زنجیر را از او بگشایند خان زند در آتش تب می سوخت و اظهار تشنگی می کرد ولی کارکنان اصطبل از ترس آقا محمدخان به او آب نمی دادند روز بعد آقا محمدخان دستور داد او را به نزد وی ببرند خان زند قدرت راه رفتن نداشت و دو نفر بازوی او را گرفتند به طوری که اگر او را رها می کردند بر زمین می افتاد عاقبت او را در مقابل خواجه تاجدار بردند و او به لطفعلی گفت:  لطفعلی بگو بدانم آیا هنوز هم غرورداری؟   لطفعلی که از شدت تب و ضعف بر روی پالهنگ خم شده بود و نمی توانست پلک دیدگان خویش را باز کند ولی وقتی این حرف را شنید سر را بلند کرد و پلک دیدگان را گشود و آب دهان خود را به سوی آقا محمدخان پرت کرد و گفت: ای اخته فرومایه من از تو نمی ترسم. این توهین در مقابل افسران او انجام شد و چون آقا محمدخان از این قضیه خیلی رنج می برد ابتدا اندکی سکوت کرد سپس جلاد را احضار کرد تا ۲ چشم لطفعلی را از کاسه جدا کرده و کور کند در هنگام این عمل آقا محمد خان برای اینکه این عمل را ببیند به سوی محکوم خم شد که شاید این عمل او باعث شده که بعضی از تاریخ نویسان گفته اند که او خود چشم لطفعلی خان را درآورد سپس آب دهان خود را بر گونه وی انداخت ولی لطفعلی از شدت درد بیهوش شد همان روز آقا محمد خان گفت من نمی خواهم این جوان بمیرد زیرا باید او را پیوسته تحقیر کنم بر پشتش تازیانه بزنم و به دنبال اسبم بدوانمش ولی حال او به طوری وخیم بود که به آقا محمد خان گفتند اگر مورد مداوا فرار نگیرد خواهد مرد آقا محمد خان نیز دستور داد زخم چشم او را مداوا کنند زخم چشم برطرف شد ولی زخم دو شانه معالجه نمی گردید و خانبابا جهانبانی(فتعلیشاه آینده) برادر زاده آقا محمدخان که در جنگها از خود لیاقت نشان داده بود و حکمران یزد فارس و کرمان بود پزشکی را به نام حکیم لطفی شیرازی را از شیراز مامور کرد که به کرمان برود و او نیز با دارویی به نام جفت(هم وزن نفت) و بادام سوخته صلایه شده را روی زخم های خان زند نهاد و او را از مرگ نجات داد. با وجود بهبود زخم ها باز ضعیف بود زیرا غذای کافی به او نمی دادن شبهای جمعه زنان کرمانی برای او اندکی غذا می بردند ولی نگهبانان نمی گذاشتند و می گفتند فقط آب و نان را می توانند قبول کنند زیرا اگر به غیر از این باشد خواجه تاجدار آنها را کور می کند. لطفعی دیگر زیبا نبود و سرش را بلند نمی کرد زیرا کسی که چشم ندارد تا دنیا را نگاه کند برای چه سرش را بلند کند گاه برای تخفیف آتش درون اشعار شیخ محمود شبستری و بابا طاهر عریان را با آهنگی سوزناک می خواند. آقا محمدخان که دانست ماندن این جوان در جنوب کشور که از محبوبیت زیادی برخوردار است برای او تولید مشکل می کند دستور داد او را به تهران منتقل کنند حتی در میان اسب هم او را با غل و زنجیر بستند و چند سوار در کنارش راه می رفتند که مبادا عنان اسب را گیرد و فرار کند.آقا محمد خان ابتدا به طوری که گفتیم نمی خواست او را بکشد ولی در مراجعت به تهران و حرفهای مردم مبنی بر اینکه او ورث کریمخان زند استو اینکه کوری او دلیلی بر از دست دادن سلطنت نیست همان طور که شاهرخ نوه نادر در خراسان با وجود کوری حکومت می کند خواجه را بر آن داشت تا او را از میان بردارد پس زمانی که در چمن سلطانیه اقامت داشت دستور قتل لو را داد جلادان وارد زندان شدند و یکباره دیگر دست جوان نگونبخت را بستند و آنگاه دستمالی را در حلق او کردند و بعد یک چوب دراز را بر روی دستمال نهادند و سپس با ضربه چکش روح او را از کالبد خویش جدا کردند....   

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ارزیابی سا یت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 472